ستاره بوسه میزنه
به اون چشمای مستت
دلتنگی این قلب
سرد گرم شد فقط به دستت
پیچیده شد حالُ
هوام شبیه زلفای تو شد
ترانه هام بدون
جنگ اسیر چشمای تو شد
این روزگار بدش
اومد از اینکه من با تو خوشم
از اینکه بی دلیل
مدام نقاشی از تو می کشم
یه عالمه فاصله چید
جنگلی از بهونه کاشت
برا جدا کردن
ما توی سرش چه نقشه داشت
ولی کسی نمی دونه
راز ما تو ستاره بود
دوست دارم گفتن
ما تنها تو یک اشاره بود
هرشبی که این آسمون
ابری نشد شب قرار
حضورتُ حس میکنم
پوچ میشه دست روزگار
صدای آواز منُ می
شنویُ دوسم داری
برات می خونم تا طلوع قدم به رویام میذاری
تنهای تنها تو
خیال من با توام تو با منی
با اینکه تو
بهشتیُ من اینجا موندم زمینی