۱۳۹۱ فروردین ۱۱, جمعه

ستاره ها


ستاره بوسه میزنه به اون چشمای مستت
دلتنگی این قلب سرد گرم شد فقط به دستت
پیچیده شد حالُ هوام شبیه زلفای تو شد
ترانه هام بدون جنگ اسیر چشمای تو شد
این روزگار بدش اومد از اینکه من با تو خوشم
از اینکه بی دلیل مدام نقاشی از تو می کشم

یه عالمه فاصله چید جنگلی از بهونه کاشت
برا جدا کردن ما  توی سرش چه نقشه داشت
ولی کسی نمی دونه راز ما تو ستاره بود
دوست دارم گفتن ما تنها تو یک اشاره بود
هرشبی که این آسمون ابری نشد شب قرار
حضورتُ حس میکنم پوچ میشه دست روزگار

صدای آواز منُ می شنویُ دوسم داری
 برات می خونم تا طلوع قدم به رویام میذاری
تنهای تنها تو خیال من با توام تو با منی
با اینکه تو بهشتیُ  من اینجا موندم زمینی

۱۳۹۱ فروردین ۸, سه‌شنبه

باید به سیسیل بگریزم!


باید به سیسیل بگریزم!
به تپه هایی که درختان زیتون
همیشه در استقبال نسیم ِ خنک در سکوت آرام گرفته اند
وآفتاب داغ سیسیل که مرا به جستجوی چشمان تو می خواند 

چشمان تو دانه های زیتون است باید آن ها را چید
زیبایی پاکی یک زن را باید در چشمان کودکانه ی تو دید
و نسیمی که گیسوان تو را در می نورد
آرامشی طوفانی را در وجودم می انگیزد

 باید به سیسیل بگریزم!
 و رقص تانگو را با تو از نو بیاموزم
شکوه شب های سیسیل را را باید با تو چشید
هیچگاه نمی توان از بوسیدن لب های تو آسان دست کشید

باید به سیسیل بگریزم!