۱۳۹۱ اردیبهشت ۲۸, پنجشنبه

دشنه ی شب


این نفسای سکته دار بریده نبضای منو 
هوا نفس نمیکشه دشنه ی شب روی گلو
غلت میزنم تو کابوسام رو موج دریای جنون 
مبارزه فایده نداشت با این شب بی آبرو

تبر تو اوج قدرته خرد میکنه ریشه هارو 
درختا رو سر می زنه زندونی کرده بهارو
اینجا یه یخبندونه سرد شروع شده تا به ابد 
یخ زده قلب آسمون بسته تمام راهارو

 چشمای کور و بسته ذهنای گند مسموم 
دروغایی که  آسون باور شدن چه آروم
شوره زارا اومدن صاحب دریا شدن 
نتیجه ای نداره تلاش رو این خاک شوم

فریادو بغض گرفته ، خاموشه ته دالون 
رو بدنش حک شده حروف ضربه باتون  
عذاب کشیدن مجاز ضجه نزن نگا کن 
مونده به روی دیوار رد کشیدنای ناخون

کرختُ سست بیحس میرم تو این اتوبان 
این راه به جایی نمیره یخ زده اینجا زمان
راهی دیگه نمونده برای کسب امید 
همیشه نیستی بوده آخرکار جهان

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر