۱۳۹۱ مرداد ۳, سه‌شنبه

قلب من


قلب من داره یواش، آرومُ بی تپش میشه
خاطره های قشنگ رد میشه بی ارزش میشه
من باید برم از این شهر که به تو برگردم
خسته از  زندگی هستم به مرگ  روکردم
آسمون آبیُ گرم بود برای من بارونی شد
قلب من تو ابرای سردُ سیاه زندونی شد

کاشکی تو دل این شب چشمای تو طلوع کنه
یه ترانه ی پر از نورُ تازه رُ  برام شروع کنه
کاشکی اسم تو رو یه بار تو شب صدا کنم
نترسم از اینکه بی دلیل تو رُ از همه جدا کنم

رویاهای رنگی چرا یک دفعه خاکستری شد؟
حرفای نگفته ی من چرا تو نظرم سرسری شد؟
جاده ی بن بست این دنیا راه من نبود
امید به تو رسیدن اشتباه من نبود
دارم از این فاصله ها تنهاییمُ یاد میگیرم
می رسم به تو آخر بعد آسون آزاد میمیرم


کاشکی تو دل این شب چشمای تو طلوع کنه
یه ترانه ی پر از نورُ تازه رُ  برام شروع کنه
کاشکی اسم تو رو یه بار تو شب صدا کنم
نترسم از اینکه بی دلیل تو رُ از همه جدا کنم

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر