۱۳۹۰ مهر ۱۳, چهارشنبه

زندگی پس چیست؟


همه ترس من این است که عاشق نشوم
و در این رود خروشان
که به طوفان می رسد از هر سو
سوار بر آرام ترین قایق نشوم
همه ترس من این است که قدم بگذارم
من در این ایام در دام جنون
که گسترده لبخندش را در همه آینه ها
و در پاسخ سوال که زندگی پس چیست؟
بی پایان جای نامی ندانم بگذارم
گاه گاهی دل من می لرزد نه از اینکه شوق دیداری دارم من در سر
لرزش دل همه از ترس است
که هیچ کس آیا می پاید این من خسته تن را
بر در؟
پس از رو ست که می خواهم ساز را آهنگ را
که مُسَکِن باشد
هر چند کوتاه بر ترس که دردیست  بر آمده از جراحت اندیشه
کاش نقش من این طور هراسان نبود
و آسان بود
و پاسخ این سوال نیز که زندگی پس چیست؟

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر